تاریخ انتشار : ۱۳ ارديبهشت ماه ۱۳۹۵
ضیا موحد یکی سخنرانان همایش سعدی و کنفسیوس بود.
وی سخنان خود را با عنوان «کنفسیوس و سعدی: دو پنجرهی اخلاقی- رفتاری به جهان» آغاز کرد و گفت: به گزارش دکتر فان یو لان نویسندهی تاریخ فلسفهی چین، مردم این کشور قارهمانند قرنها سرزمین خود را خود دنیا میپنداشتند؛ گویی بیرون رفتن از چین به مثابه بیرون رفتن از دنیا بود.کنفوسیوس نیز معتقد بود: «کوه که از جای خود تکان نمیخورد نمونهی انسان خوب است و خوبان آرام بر جای میمانند و اهل تحملند.» اما سعدی که در اقصای عالم گردش میکرد نظری دیگر دارد: «درخت اگر متحرک شدی زجای به جای/ نه جور اره کشیدی و نه جفای تبر.» سعدی وکنفوسیوس به دو فرهنگ و تمدن متفاوت تعلق دارند، با فاصلهی زمانی و مکانی دور از یکدیگر؛ اما شباهتهایی هم دارند که به نمونههایی از آنها اشاره میکنم تا نشان دهم خاستگاههای یکسانی ندارند. در چنین مسائلی ظاهربینی فریبنده است.
وی، اخلاق و آداب و موسیقی را از جمله مباحثی دانست که دیدگاه سعدی وکنفوسیوس دربارهی آنها یکسان است. موحد در اینباره تصریح کرد: دربارهی اخلاق و آداب آنچه ازکنفوسیوس در دست داریم مجموعهی برگزیدهای است از کلمات قصار که منسوب به اوست؛ آنها بی هیچ نظم و ترتیب معینی دنبال هم آمدهاند. نظیر این منتخبات باب هشتم گلستان سعدی است که اغلب کلمات قصار است؛ مانند آنها را در هفت باب دیگر گلستان و بابهای بوستان هم میتوان یافت.کنفوسیوس دربارهی مراعات پدر و مادر میگوید: «در خدمت پدر و مادر باید آنان را به مؤدبانهترین طریق از عمل اشتباه بازدارید. اگر نصیحتتان را نادیده گرفتند نباید نافرمانی کنید، بلکه محترمشان بدارید. شکایت نکیند، حتی اگر نارحت شوید.»
موحد افزود: اما سعدی در اینباره میگوید: «در تصانیف حکما آوردهاند که کژدم را ولادت معهود نیست. بل احشای مادر بخورند و راه صحرا گیرند... و جز چنین نتواند بودن. در حالت خردی با مادر و پدر چنین معاملت کردهاند. در بزرگی چنین مقبلند و محبوب.»کنفوسیوس دربارهی درست به کاربردن واژهها میگوید: آنکس که صاحب هستی باطنی است، صاحب کلمات نیز هست. اما آنکس که صاحب کلمات است، لزوما صاحب هستی باطنی نیست.» سعدی در اینباره میگوید: «هان تا سپر نیفکنی از حمله فصیح/ کاو را جز این مبالغهی مستعار نیست/ دین ورز و معرفت که سخندان سجعگوی/ در کف سلاح دارد و کس در حصار نیست.»
وی در ادامه مشابهتهای نگاه سعدی وکنفوسیوس دربارهی تظاهر به عمل اخلاقی به قصد عمل غیر اخلاقی را تشریح کرد و از آن پس افزود: سعدی وکنفوسیوس در فلسفهی سیاسی جلب اعتماد مردم را اصل برتر میدانند.کنفوسیوس در اینباره میگوید: «حکومت صالح باید دارای سه هدف اصلی باشد: تدارکات شایسته، ارتش نیرومند، جلب اعتماد مردم. اگر لازم افتد یکی از این سه فدا شود، آسانتر از همه ارتش را میتوان فدا کرد، سپس تدارک خواروبار (مرگ همواره روزی آدمی بوده است)، و اعتماد خلق را هرگز. اگر خلق بیاعتماد شود، حکومت بر آن محال میگردد.» سعدی در اینباره میگوید: «ای ملک چون گردآمدن خلق موجب پادشاهی است، تو مر خلق را پریشان چه میکنی؛ با رعیت صلح کن وز جنگ خصم ایمن نشین؛ زان که شاهنشاه عادل را رعیت لشگر است.»
موحد افزود: کنفوسیوس و سعدی هر دو اهل نصیحت و تحکیم اخلاق و اومر و نواهی رفتاری و سیاسی هستند؛ اما نکته اینجاست که آبشخور این مباحث در سعدی دینی و مبتنی بر قرآن و سنت است و درکنفوسیوس عقلانی و فلسفی است. در منتخبات کنفوسیوس سخنی از کیفر پس از مرگ و بهشت و دوزخ نمیرود. در واقع به قولی، متافیزیک کنفوسیوس متکی بر نیروی فوقانسانی مطلق است که خواستههای آن نیرو را عوامل انسانی در جهان محقق میکند. او از این مرز فراتر نمیرود.کنفوسیوس بر خلاف سعدی دنبال یافتن «فیلسوفْ پادشاه» بود و برای یافتن و تربیت چنین انسانی با دولتمردان نشستوبرخاست میکرد؛ شغل دولتی میپذیرفت و گله میکرد که کسی گوش به حرفش نمیدهد و کائنات او را واگذاشته است.
وی در ادامه به شرح و تبیین موسیقی از نظرگاه سعدی و کنفوسیوس پرداخت و تصریح کرد: چنانکه گفته شد سعدی وکنفوسیوس از دو فرهنگ بسیار متمایز برآمدهاند. میتوان این نکته را از تفاوت نظر ایشان دربارهی موسیقی دریافت؛ حال آنکه هر دو به آن علاقه دارند. سعدی موسیقی را میپرستد؛ به عقیدهی او: «به از روی خوب است آواز خوب/ که آن حظ نفس است و این حظ روح.» یا در جاهایی از رنجی باز میگوید که از شنیدن صدای بد تحمل کرده است. او در اینباره میگوید: «زیبقم در گوش کن تا نشنوم/ یا درم بگشای تا بیرون روم.»
موحد شواهد دیگری از ایندست را طرح کرد و اذعان داشت: بر همین اساس میتوان تفاوت معنایی را دریافت که کنفوسیوس از موسیقی اراده میکند با معنایی که سعدی در فرهنگ اسلامی در پی تثبیت آن است. کنفوسیوس از موسیقی آن نظمی را اراده میکند که در قواعد رفتار است. برای او موسیقی محور نظم و انتظام زندگی است. کنفوسیوس در اینباره میگوید: «کسی که موسیقی را در مییابد، با آن به رموز اخلاقی پی میبرد» یا «والاترین موسیقی همیشه خوشگوار است و اخلاق برین همیشه ساده است.» با ارجاع به این گفتار درمییابیم که وی در واقع قواعد رفتار و حسن آداب و موسیقی را دو وسیلهی عمدهی تربیت میدانست.
وی در انتهای سخنان خود برخی ویژگیهای خاص سعدی را برشمرد و ادامه داد: آنچه از سعدی در دست داریم (بر خلاف منتخبات کنفوسیوس) اقوال و یادداشتهای مریدان نیست. نظم و نثرهایی است که نوشتهی دست اوست نه آثار منسوب به او. سعدی بیش از هرچیز هنرمند کلامی و شاعری تراز اول است. برای او زبان تنها وسیلهی خبرگزاری و رساندن پیام نیست. سعدی از کلام شئی هنری میسازد؛ شئیای که به خودیخود تماشایی، زیبا و خوشآهنگ است. به این معنا تفاوتی ماهوی به اعتبار رفتار با زبان میان سعدی وکنفوسیوس است. زبان برای کنفوسیوس حکم تور را دارد برای ماهیگیر. تور تا زمانی به کار میآید که برای صید لازم باشد؛ پس از آن وظیفهی تور به پایان میرسد و به گوشهای افکنده میشود. اما برای سعدی تور همچنان تور میماند؛ اهمیت زبان به رساندن پیام محدود نمیشود. وظیفهی زبان تازه پس از به سخن درآمدن آغاز میشود و امکانات نامحدودی را به نمایش میگذارد.